اخبار-مقاله-موزیک و.....

ای دوست تا که هستم ندانی کیستم یک وقتی سراغم آیی که من نیستم

اخبار-مقاله-موزیک و.....

ای دوست تا که هستم ندانی کیستم یک وقتی سراغم آیی که من نیستم

مشکلست

 

نویسنده: ایران من

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلستیار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلستآن که در چاه زنخدانش دل بیچارگانپیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمیزهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلستمن قدم بیرون نمی​یارم نهاد از کوی دوستباش تا دیوانه گویندم همه فرزانگانآن که می​گوید نظر در صورت خوبان خطاستساربان آهسته ران کآرام جان در محملستگر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوستسعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی هر که ما را این نصیحت می​کند بی​حاصلستبامدادان روی او دیدن صباح مقبلستچون ملک محبوس در زندان چاه بابلستباز می​گویم که هر دعوی که کردم باطلستچون ز دست دوست می​گیری شفای عاجلستدوستان معذور داریدم که پایم در گلستترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلستاو همین صورت همی​بیند ز معنی غافلستچارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلستهمچنانش در میان جان شیرین منزلستلیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست

وضعیت زنان قبل از دوران رضاشاه در ایران

 

 

 

زن افغان

زن ایرانی

زنان ایرانی

زن ایرانی در برقه 1928

زن ایرانی

زنان ایرانی

 

زنان در قاهره مصر

زن مسلمان مصری

زن مسلمان از هرزگوین

زن مسلمان در جفا

 

زن مسلمان فلسطینی

زنان در الجزایر

زنان در تریپولی، پایتخت لیبی

خاتمی از محل سکونتش هم اخراج شد

 

بر اساس حکم دولت احمدی نژاد
خاتمی از محل سکونتش هم اخراج شد

سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران براساس حکمی که دولت احمدی نژاد برایش فرستاده است، مجبور به ترک منزلی شد که در آن زندگی می کند.

به گزارش خبرنگار روز، پس از آنکه دولت جدید سعی کرد در انواع کارشکنی ها با خاتمی وی را از ادامه فعالیت های سیاسی منصرف کند، که از جمله آن قطع حقوق و مزایای تیم حفاظتی و اخراج وی از دفتر سعدآباد بود، هم اکنون در اقدامی جدید وی را از منزل نیز محروم کرده است که این مساله به لحاظ امنیتی بسیاری از نزدیکان خاتمی را نگران کرده است.

گفتنی است در حال حاضر اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور پیش از خاتمی هم اکنون در منزلی زندگی می ‌کند که در دوران ریاست جمهوری اش از آن استفاده می‌کرد و دولت خاتمی هیچ گونه محدودیتی برای وی در استفاده از منزل و دفتر کار سابقش قائل نشده بود.

source: Roozonline
__________________

بلوغ

 

نویسنده: ایران.م

میدونی دوره بلوغ چرا سخته و آدم چرا اینهمه در این دوره اشتباه میکنه؟ به نظر من دلیلش اینه که آدم در این دوره از یک مرحله عبور میکنه و به یک مرحله جدید وارد میشه. در حالیکه هنوز وارد مرحله جدید نشده و مهارت نداره از ابزارها و ویژگیهای جدید این مرحله استفاده کنه و از نظر فیزیکی توانایی استفاده از اون ابزارها رو نداره و از جهت روحی و احساسی پختگی لازم رو کسب نکرده صرفا به خاطر ظهور یک سری علائم ظاهری و یا حرف مردم و یا دلایل سطحی دیگه شروع میکنه به استفاده از اون ویژگیها و خوب اینی میشه که میدونیم.

در بعضی مراحل زندگی ما همون اتفاقات دوباره رخ میدند، خیلی وقتها آدمهایی رو میبینیم که به علت عدم بلوغ کامل روحی با استفاده نا بجا از ابزارها و روشهای به ظاهر بیضرر باعث ضربه زدن به خودشون و اطرافیانشون میشن.

برای مثال توی یک مرحله ای ما به این نتیجه میرسیم که باید بدون خجالت حرف دلمون و بزنیم و تابوهای اجتماعی رو بشکنیم. بقول معروف رک باشیم و از گفتن حقیقتها خجالت نکشیم. در حالیکه توانایی تشخیص این رو نداریم که این رک بودن با بیشرمی فرق باید داشته باشه. رک بودن نباید باعث رنجوندن دیگران بشه و رک بودن به معنای بزرگتر جلوه دادن نیست.

از این مثالها خیلی زیاد میشه پیدا کرد. یکی از ویژگیهای مهاجرت و شروع یک زندگی جدید اینه که آدم تو سن بیست و چند سالگی باید بشه یک بچه نوزاد و کلی چیز جدید یاد بگیره و کلی فرهنگ جدید و هضم کنه. یک بار دیگه بالغ بشه، یاد بگیره خرید کنه، سوار اتوبوس بشه، با تلفن صحبت کنه، ورزشها و تفریحات تازه یاد بگیریم و یاد بگیریم مست کنیم و الی آخر.

به همین دلیل ما مهاجرها تو سن سی و چند سالگی باز بالغ میشیم، بعضیهامون تو سربالایی بالغ شدن میمونیم و سالها فقط پشت لبمون سیاه میمونه و آخرش هم ریش در نمیاریم!
بعضی هنوز هیچی نشده شروع میکنیم تیغ انداختن صورتمون و آخرش هم کسی نمیفهمه این صورت با تیغ صاف شده یا کوسه هستیم!

بگذریم، چیزی که میخوام بگم اینه که آدمها توی هر سنی ممکنه دوباره و چند باره بالغ بشن. بلوغ در هر چیزی دردآور و سخت هست. فقط میشه امیدوار بود هرچقدر ما تجربه دار تر میشیم و انسانتر میشیم این بلوغ برای خودمون و دیگران کمتر دردآور و سخت بشه.

نمیدونم، شاید هم اشتباه کنم. خودم این رو چندباره میخونم و اگه چیزی به ذهنم رسید دوباره مینویسم.

سر سفره عقد

 

تا حالا به نوع بله گفتن خانومها سر سفره عقد دقت کردین؟ بسته به گرایش یا علاقه هر
کسی یه جور بله میگه.

مثلا:

عروس عادی : با اجازه بزرگترها بله (این اصولا مثل بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه.)

عروس لوس: بع..........له... (عروسهای لوس رو باید فقط سپرد به داماد و حجله...)

عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ... (این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !)

عروس خارج رفته: با پرمیشن گریت ترهای فمیلی ... اُ یس (این هم باید به سرنوشت عروس لوس برسه تا شاید آدم بشه)

عروس خجالتی: اوهوم (قابل توجه بعضیا)

عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)

عروس رشتی: اووو اگر اهالی محل موافقند بنده مخالفتی ندارم

عروس هنرمند: با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد مسعود کیمیایی، ...، اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلین مونرو، مرحوم مارلین دیتریش، مرحوم مغفور گری گوری پک و ... آری میپذیرم که به پای این اتللوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ... ( تو که مادر منو ** >>این ستاره ها یه حرف بدی بود که داماد به عروس زده بود ما هم سانسورش کردیم)

عروس داش مشتی: با اجزه بروبکس مُجلی نیست من که پایه ام ... (با عرض تشکر از داش اسی عزیز)

عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین ... اعوذ با... منم شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و در آخر ) نعم
(دلم به حال داماد مفلوکِ خاک بر سر میسوزه که احتمالا توی حجله عروس خانوم یه دور براش مفاتیح رو ختم میکنه تا بعد ... استغفر ا...)

عروس فمنیست: یعنی چی؟! چه معنی داره همش ما بگیم بله ... چقدر زن باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال میپرسن ! ... یه بار هم از این مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسین ... (اصولا این قوم فمنیست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و یه چیزی ازشون بپرسن ... فقط باید زد تو سرشون و بهشون گفت همینه که هست میخوای بخواه نمیخوای هم چیز لقت

وزیر کشور خواستار تغییر نام مترو است

 

مدیر عامل مترو با اشاره به ملاقات روز گذشته خود با وزیر کشور گفت: وزیر کشور خواستار تغییر نام مترو به یک کلمه ایرانی شده است.
به گزارش خبرنگار اجتماعی فارس ، محسن هاشمی صبح امروز در همایش ترافیک تهران - چالش‌ها و راهکارها که در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد افزود: تاکنون کلماتی مثل به‌رو، تندرو، زیررو، ارایه شده، ولی مورد پسند وزارت کشور واقع نشده است.

مدیر عامل مترو اظهار داشت: سیستم حمل و نقل انبوه یکی از راهکارهای مناسب برای حل معضل ترافیک درکلان شهر تهران است که در این زمینه شهرداری تهران و دولت هزینه زیادی صرف کرده‌اند.
وی با اشاره به سیستم حمل و نقل ریلی گفت: این سیستم با نیروی برق حرکت می‌کند و به صورت هوایی و زیرزمینی و باتوانایی جابجایی انبوه مسافر است.

به اعتقاد مدیر عامل مترو ،قطار شهری پیش‌شرط توسعه پایدار ابرشهرها است.

وی در خصوص ایمنی مترو گفت: از آغاز به کار مترو تا کنون با وجود حدود یک میلیارد سفر دورن شهری حتی یک حادثه مرگ بار هم در مترو به وجود نیامده است.

هاشمی در خصوص احداث تراموای شهری در تهران گفت:‌برای احداث تراموا در برخی از نقاط شهر تهران، باید عبور و مرور خودروها متوقف شود و بعید است این طرح در تهران جوابگوی معضل ترافیک باشد، چرا که این کار بیشتر جنبه فانتزی دارد.

مدیر عامل مترو در پایان خاطرنشان کرد: برای قطارهای کلان شهر ایران تا 20 سال آینده 16 میلیارد دلار هزینه در نظر گرفته شده است.
__________________

از این به بعد کافی نت ها زنانه-مردانه می شوند

در تازه ترین دستورالعمل اداره اماکن نیروی انتظامی، صاحبان کافی نت ها 2 هفته فرصت دارند تا "اقدام به تفکیک جنسیتی کافی نت ها" کنند. در همین راستا ماموران اداره اماکن هر روزه به کافی نت های مختلف در سراسر کشور مراجعه و این موضوع را به مسئولین کافی نت ها ابلاغ می کنند. بر اساس این دستور العمل "در صورت عدم تغییر برنامه زمانی حضور آقایان و خانم ها ظرف مدت زمان تعیین شده" با متخلفین "برخورد قانونی" خواهد شد.

در ماه های گذشته کافی نت ها و شرکت های ارائه دهنده خدمات اینترنتی، ملزم به اجرای قواعد سفت و سخت مختلفی شده اند. از جمله اینکه می بایست از حضور دختران با "پوشش نامناسب" جلوگیری کنند. "خواهرانی که قصد استفاده از خدمات اینترنتی را دارند می بایست حجاب اسلامی را رعایت نمایند." این موضوع برای پسران نیز به همین صورت است و از ورود آنان با پوشش نامتعارف به کافی نت ها جلوگیری می شود.


البته رعایت حجاب اسلامی برای خانم ها سال هاست که الزامیست، اما نکته جالب توجه در این ضوابط جدید این است که محدوده "رعایت حجاب اسلامی" و "پوشش متعارف" اصلاٌ مشخص نشده است. و به همین دلیل همیشه موردی برای تعطیلی یک کافی نت پیدا می شود.

قابل پذیرش نیست

مسوول یکی از کافی نت ها در گفت و گو با خبرنگار روز می گوید: "در طول چند روز گذشته ماموران اماکن مرتب به محل کسب ما آمده و تذکر داده اند که باید روزهای زوج را به آقایان و روزهای فرد را به خواهران اختصاص بدهیم. این کار باید ظرف دو هفته انجام شود، در غیر این صورت مغازه را پلمپ خواهند کرد."

وی این طرح را فاقد هر گونه منطقی می داند و می افزاید: "خیلی غیر منطقی است که به مشتری خانم بگوییم: ببخشید. امروز کافی نت ما مردانه است. یا بالعکس. من اصلاٌ نمی دانم برای چه این طرح را اجرا کرده اند و چرا این گونه محدودیت ها را در مورد جوانان اعمال می کنند."

آزاده یکی از کاربران اینترنت نیز می گوید: "دیروز که به کافی نت محل سکونت خود مراجعه کردیم ناباورانه متوجه شدیم روزهای زوج مختص آقایان است و ما برای اینکه بتوانیم از خدمات اینترنت استفاده کنیم باید روزهای فرد مراجعه کنیم یا اینکه به کافی نت دیگری برویم." وی بعد از مکث کوتاهی می گوید: "البته اگر کافی نت دیگری باشد."

وی می افزاید: "در ماه های گذشته برخوردها در کوچه و خیابان ها سخت تر شده بود و جوانان را به خاطر نوع و رنگ شلوار یا مانتو بازخواست می کردند، حالا نوبت کافی نت ها شده. پس ما چکار کنیم؟"
آزاده می افزاید: "آخر همه جا که مسجد نیست. بالاخره هر جایی قواعد خود را دارد."

آرامش گورستانی

"وقتی خودمان فضا را برای ایجاد محدودیت مهیا می کنیم، قطعاٌ محدودیت های اجتماعی بیشتر خواهد شد". آرش، 24 ساله و دانشجوی علوم سیاسی ضمن بیان این مطلب می افزاید:" به نظر من مقصر اصلی در اعمال این گونه محدودیت ها خود جوانان هستند. جوانان ایرانی اعتراض را فراموش کرده اند و به جای برخورد اساسی به زندگی در سطح رو آورده اند."

وی ادامه می دهد:" جوان امروز- دختر و پسر – متاسفانه نه اهل فکر کردن و اندیشه هستند و نه فعالیت های فرهنگی و اجتماعی را جدی می گیرند. سطحی نگری وسطحی اندیشی در جامعه همه گیر شده است و همه این ضعف ها باعث می شود که کم کم نسلی تربیت شود که هیچ گاه و به هیچ چیز اساسی اعتراض ندارد. این مسئله برای جامعه هم خوب نیست. آرامشی گورستانی هیچ وقت به نفع جامعه نبوده و نیست".
وی با اشاره به اینکه بدنه جوان جامعه باید در مقابل این محدودیت ها مقاومت کند، می گوید:" هر چه بیشتر سکوت کنیم، محدود تر خواهیم شد. ما باید بیاموزیم که تاثیر گذار باشیم و در برابر تصمیمات غیر معقولانه ای که برایمان گرفته می شود، اعتراض مدنی بکنیم".

به هر حال دور جدیدی از محدود کردن جوانان در ایران آغاز شده است. پس از فیلترینگ سایت های خبری، که دسترسی درصد زیادی از جوانان را به این سایت ها با مشکل مواجه کرده، پس از برخوردهای قضایی و امنیتی با فعالین دانشجویی در دانشگاه ها و پس از موج فزاینده برخورد با" مصادیق بد حجابی"، اینک تفکیک جنسیتی کافی نت ها، دایره دور جوانان را تنگ تر می کند.

یک فعال اجتماعی می گوید:" این محدودیت ها، پاسخ های مناسبی از جامعه نخواهد گرفت. اما از طرف دیگر جامعه نیز به این ترتیب به نقش خود در روند حوادث پی می برد و اینکه بی تفاوتی، راه حل نیست".

محمد رضا خسروی

مشکل تنهائی

 

هیچ مشکلی در زندگی بقدر مشکل تنهائی مخرب نیست تحمل فقر ومسکنت البته دشوار است بیماریهای مزمن از نوع دردمفاصل ،سرطان ،سل وحشتناک است وبیماریهای عصبی وروانی نیز جانکاه می باشند اما تنهائی از همه این بیماریها بدتر است تنهائی را در کتب پزشکی روزمره امراض کشنده بحساب نیاورده اند اما از لحاظ دردهائی که عارض می شوند رنجی جانفرساتر از رنج تنهائی نیست .این مهم نیست که شما در خیابانهای تهران زندگی می کنید یا در دورافتاده ترین روستا فرقی نمی کند که شما صدها رفیق واشنا داشته باشید ویا در این دنیا هیچکس را نداشته باشید .بدترین نوع تنهایی در میان جمع به آدمی دست می دهد مخصوصا اگر آدمی حس کند که بحالت نزع بیفتد کسی نیست که بفریادش برسد می پرسید خوب چه می شود آیا راهی برای نجات هست ایا احتیاجی است که این بار را برای همیشه به دوش بکشید ؟ بعضی از دوستان تنهائی مطلق را با تنهائی اسیران در اردوگاههای نازی مقایسه می کنند البته این مقایسه مقایسه خوبی است ولیکن میان تنهائی که مورد بحث این مقاله است با تنهائی اسیران اردوگاهها یک فرق اساسی وجود دارد.دکتر کنتریپ رویای زن تنهائی را حکایت می کند که خودرادرسیاح چال کلیسائی محبوس می دیده واز تنهائی خود نزدزن زندانیان گله می کرده وزن زندانیان در جواب گفته اخر چرا گله می کنید کلید زندان در دست خودشماست .تراژدی اشخاص تنها این است که کلید مشکلشان در دست خودشان است ولیکن جرات نمی کنند قفل محبس خود را باز کنند درست است که این تراژدی است ولیکن راه حلی هم وجود دارد وآن اینست که وقتی آدمیزاد تنها این حقیقت را بپذیرد که او بدست خود خویشتن را محکوم کرده نخستین قدم رادر راه راهائی خود برداشته است حالا ببینیم چرا شما جرأت نمی کنید دیوارهای تنهائی خودرا بشکنید وزندگی جدیدی را براساس استقرار روابط دوستانه با همنوعان خود آغاز نمائید .چرا نمی توانید بر ترمزها وموانع درونی تان فائق آئید وبا مردم حشر ونشر سالم داشته باشید ؟ می دانم که جوابهای فراوانی در مورد این سئوالات به ذهنتان خطور می کنند مثلا ممکن است بگوئید همسایگانتان مهربا ن نیستند مردم خشن وبی محبت شده اند هیچکس در این شهر ظلمات حاضر نیست با شما معاشرت کند مردم می خواهند کلاه سرتان بگذارند وازقبل شما استفاده کنند تعداد جنایات روز افزونست .یکی بمن می گفت که (هیچکس بمن نمیرسد )دیگری می گفت (نمی دانم چگونه با مردم صحبت کنم اشخاصی که از تنهائی در رنجند عموما”می گویند ((شاید آدم خوش سیما وگیرائی نیستم ))ویا خیلی حقیرم .تحقیقات زیادی اخیرا”درباره مشکل تنهایی مردم بعمل آمده است البته هنوز خیلی چیزهاست که بر ما پوشیده است اما روی هم رفته از گذشته در یان باب بیشتر می دانیم مثلا می دانیم دلایلی که در بالا شرح دادم در حقیقت سرپوشی است روی مشکلات عمیقتر درونی .می پرسید کدام مشکلات پژوهش های علمی اخیر نشان داده است که آدمیزادگان تنها وقتی که می کوشند از لاک یا زندان تنهائی خود بیرون آیند عموما”با چهار مانع بزرگ روبرو می شوند .بعبارت دیگر آدمیان تنها با چهار خطر انچنان بزرگی مواجه هستند که حتی جرأت نمی کنند به ان نزدیک شوند وعلت تنهایی شان این است که چون جرات نمی کنند با خطرات مزبور از روبرو برخورد کنند اینست که عقب می نشینند واین عقب نشینی به صورت احساس تنهایی متجلی می گردد اینجاست که در محبس تنهایی می نشیند وشکوه سر می دهند که دنیا بی وفاست ومردمان نیز پیوسته بفکر آزار واذیت آنها هستند .دلم می خواهد باین چهار خطر دقیق شوید منظور این نیست که شما هم حتما با همه این چها خطر دست بگریبان هستید اما یقین دارم وقتی که خطرها رابرایتان شرح دادم حداقل یکی از انها را باز خواهید شناخت وبه من خواهید گفت (آره خودش هست مشکل من همین است )خودتان را در یک روز خوش آفتابی مجسم کنید خیال کنید که در این روز خوشتر از روزهای دیگر هستید آن وقت با خود بگویید : (بالاخره به تنهایی وبی حالی خود فایق آمدم ورفته رفته دارم از اعماق چاه تنهایی وانزوا بالا می آیم دارم عادت می کنم که با مردم بجوشم وقید وبندها وترمزهایی که مزاحم آزادی واستقال من بودند یکی بعد از دیگری پاره کنم برای خرید از خانه خارج می شوم ودکان دار حرف می زنم می خندم به ملاقات همسایگان خواهم رفت ) خوب می پرسید آن وقت چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی که لرزان قدم به میدان عمل می گذارید ومی خواهید انچه را که در خیال دیده اید به منصه ظهور وبروز برسانید می بینید که مثل فضانوردان نیرویی شگرف شما را به فضا پرتاب کرده وانواع واقام خطر هستی تان را تهدید می کند این خطر ها انچنان هراس انگیز است که یک دفعه تصمیم می گیرید که از خیر به انجام رساندن خیالهای خوش خود بگذرید به همان انزوا وتنهایی خویشتن ادامه بدهید ذیلا”این خطر ها را یکی بعد از دیگری تجزیه وتحلیل می کنیم .
نخستین خطر – آن است که حس می کنید دارید خفه می شوید در اعماق چیزی فرو می روید وبه وحشت می افتید روشن بگویم منظورم این است همینکه وارد حشر ونشر با مردم شدید حتی وقتی که دارید برای چند لحظه ای با یکی از همسایگانتان گفت وشنود می کنید این طور حس می کنید که همسایه دارد عقیده اش را به شما تحمیل می کند ودیریا زود وجودتان در چاهی خواهد افتاد ودیگر آنکه بوده اید نخواهید بود وشخص دیگری خواهید شدمثلا همسایه درباره اب وهوا ویا سیلست با شما صحبت می کند شما احساس می کنید که مجبورید یکایک کلمات او را تصدیق کنید وگرنه شخصیتتان فرو خواهد ریخت وبه همین دلیل ترس ووحشت بر شما مستولی می شود وشروع می کنید به تصدیق کلمات همسایه تا از فروریختن شخصیت خود جلوگیری کنید نتیجه آنکه حرفهای همسایه را چون وحی منزل تلقی خواهید کردباز روشن تر بگویم حس می کنید که همسایه غول آسا رشد کرده وحال آنکه شما بر عکس به صورت یک کوتاه قد باقی مانده اید وقادر نیستید از خودتان دفاع کنید خلاصه همسایه را آنچنان غولی بحساب می آورید که بر شما مسلط شده ودست وپایتان را بسته وزندانی تان کرده است دارید خفه می شوید و روی هم رفته از این وحشت دارید که این آدمیزاد غول مانند وجودتان را در معرض تهدید خطر مرگ قرارداده است بله من این همه را خفه شدن واحساس فرو رفتن در یک باتلاق تعبیر کرده ام به همین دلیل است که افرادی از تنهایی در رنجند واز تنها ماندن وحشت دارند قادرنیستند دیوارهای زندان را بشکنند واز زندان فرار کنند وبه مردم ملحق شوند از این وحشت دارند که شخصیت شکننده وآبگینه مانندشان توسط افرادی که با آنها ملاقات می کنند خورد وقلع وقمه شود این بود یکی از خطر های چهار گانه خطردوم – ترس از انفجار است انفجار درونی یعنی ترس ارز اینکه از درون در هم بریزند تنها چون می ترسند که از درون از هم بپاشند این است که از معاشرت با مردم وحشت دارند اگر کسی با این افرا دحرف بزند به وحشت می افتد که نکند مغزشان از کاربیفتد وباصطلا ح دیوانه شوند آنان که از تنهایی در رنجند تصور می کنند که نمی توانند مثل ادمیان دیگر در برابر این خطرات مقاومت کنند این است دومین خطر خیالی که هستی آنان را تهدید می کند سومین خطر- ترس از خود بیخود شدن است این کلمه نیز ممکن است مثل دو کلمه خفه شدن وانفجار برای شما تازگی داشته باشد اما فهمش دشوار نیست عواطف وهیجانات ما اگر غیر قابل تحمل باشند همانطوری که از خندق احتراز می کنیم تا در آن نیفتیم از نزدیک شدن به هیجانات پرهیز می نمائیم ونتیجه اش این می شود که از هر احساسی دوری اختار می کنیم اعم از اینکه این احساس مطبوع وخوشایند باشد وناخوشایند ونامطبوع آنچنان راه می روند که گوئی کرخ هستند آهسته می روند آهسته می آیند که گربه شاخشان نزند مردی می گفت (زندگی از نظر من مرده است دیگر قادر نیستم غذای خود را بچشم یا ببویم درست مثل این است که در رویا زندگی می کنم حقیقت این بود که وی آنچنان احساس عدم امنیت می کرد که باوجود آنکه تشنه زندگی بود از زندگی نفرت داشت و با وجود اینکه می خواست با همسایگان ویا دیگران معاشرت کند ولیکن این کار را نمی کرد ودر واقع جلوی همه خواهشها وآرزوهای خود را سد می کرد این حلات معمولا در زمان جنگ به کسانی دست می داد که اسیر دیکتاتورها بودند و آنها را غول خود را کوچولو حس می کردند اینان وقتی که با خبر می شدند که فلان رفیق یا آشنای شان را نازی ها توتوقیف کرده و یا به اردو گاههای اسیران جنگی فرستاده اند بخودی خود دچار یک قسم یی حسی و از خود بیخودی عاطفی می شدند درست مثل اینکه سوزنی به آنها زده اند که هیچ هیجانی از خود نشان ندهند و مثل چوب یا دیوار بی تفاوت باشند و در عین حالی که زندگی می کردند زندگی نمی کردند و رفتارشان در حقیقت بنحوی بود که گوئی به کلی وجود خارجی ندارند چهارمین خطر – احساس گناه می شوند حس می کنند که اطرافیان متوجهند که آنان در واقع چه هستند آخر آنها خود را بصورت جانی یا حیوانی می پندارند که لایق زندگی کردن نیستند اینست که دچار ترس جانکاهی می شوند و برای آنکه اطرافیان پی به ماهیت اصلی آنان نبردند از تصمیم خود منصرف می شوند بیدرنگ بزندان خود باز می گردند و در آن را قفل می کنند و دوباره به شکوه و شکایت همیشگی خود مشغول می شوند و خود را گناهکار بحساب می آورند این بود چهارمین خطر اگر شما هم از تنهائی در رنجید لابد حد اقل با یکی از چهار خطر روبرو شده اید اگر نگوئیم با همه آنها این ترسها و این خطر ها چیزهائی هستند که حتی حاضر نیستند آنرا بروی خودتان بیاورید چه رسد با ینکه آنرا با دیگران درمیان گذارید منظورم این است که می خواهید روی این ترسها سر پوش بگذارید اما اگر اماده باشید می توانید بعلت ان پی ببرید و در نتیجه خود را از شر آن رها سازید .این ترس ها سرگذشت وتاریخچه مفصلی دارند در روزگاری که هنوزشخصیت ان قوامی نگرفته بود وباصطلاح کودکی بیش نبودید دیگران شخصیت تان را بنحوی ار انحناء بحساب نیاوردند وتسلط خود را بر آن مسجل ساختند وآن را استشمار کردند با مبارزه ویا بکلی ترکش کردند نتیجه آن شد که وجودتان نتوانست خودی بنماید .بهر حال بایستی زندگی می کردید این بود که در برابر بزرگتران عقب نشینی اختیار نموده وتنهائی کردید خود را پنهان ساختید ودرهای ناگوار خارج را بر خود بستید تنهائی امروز شما نیز در واقع محصول عقب نشینی وقایم شدن در برابر بزرگترانست که در کودکی تنها وسیله دفاع تان در برابر بزرگتران بود .وقتی که بفکر می افتید که از این محبس تنهائی فرار کنید عوض آنکه خودرا آدم بالغی بحساب آوردید خود را مثل کودک کوچولوئی می بینید عوض انکه فعالانه وارد اجتماع شوید خود را تنها ومنزوی حس می کنید وخلاصه بجای آنکه خود را یک انسان واقعی بپندارید خودرا ک سایه یا شبح می بینید شما هیچگاه طعم زندگی واقعی را نچشیدید یأس می شود وقتی که تصمیم می گیرید زندان تنهالئی را فرو ریزید می بینید نمی توانید مثل اطرافیان خود به چنین کاری اقدام کنید اینست که دلمرده ومأیوس می شوید ومثل کودک بی پناهی دچار وحشت بی دست وپا می شوید می پرسید در این صورت آیا راه نجاتی دارد آیا قادرید کاری بکنید که بچه ترسوئی که در اعماق شخصیت تان خانه کرده است دوباره متوجه شود؟آیا می توانید فته رفته خود را تشویق کنیدآدم بالغ وفعال ومعاشرتی بشود اینها سئوالات مهمی هستند که بدون کمک روانکاو نمی توان بدان رسید ولیکن حالا می خواهم ببینم چکاری می توان برای شما کرد .دلم می خواهد این حقیقت را بپذیرید که علت تنهائی شما اینست که با وجود اینکه ظاهرا”آدم بالغی هسیتد که مثل همه دوتا گوش ودوتا چشم دارید ولیکن هسته مرکزی شخصیتان هنوز کودک باقی مانده ووارد گود زندگی نشده است ما بالغ بدنیا نیامده ایم بلکه کودک متولد شدیم وبعد رفته رفته رشد کردیم تا بالغ شدیم منتها تا مدتی وابسته به دیگران بودیم البته اگر در این دوران وابستگی راضی وکامیاب شده باشیم رفته رفته خواهیم توانست بمرحله استقلال وعدم وابستگی نائل آییم .از اینکه از شما خواسته ام بپذیرید که هسته مرکزی شخصیت تان همچنان کودک ونابالغ باقی مانده است خجالت نکشید بلکه فراموش نکنید که هزاران نفر مثل شما هستند از این گذشته متوجه باشید که علت مشکل تان خودتان نیستید یعنی تقصیر شما نیست ودر نتیجه شما را نمی شود سرزنش کرد البته اگر اقدامی نکنید که این مشکل بر طرف شود آنوقت می توان شما را ملامت کرد .مطلب مهم اینست که چگونه می توانید من واقعی شخصیت خودتان را تشویق کنید که دوباره متولد شود ورشد کند وقدم به قدم در راه بلوغ وپختگی گام بر دارد؟چگونه می توانید آن حالت استقلال وبی قیدوبندی مطبوع را در خودتان بوجود آورید ؟ ذیلا”راههای را ارائه می دهم که اگر هر روز بدان عمل شود خیلی زود وارد سرپختگی وبلوغ خواهید شد واز تنهایی بیرون خواهید آمد سعی کنید عشق ومحبت دیگران را قبول کنید وشاکر باشید می گوئید (آخر هیچوقت اقبال این را نداشتم که کسی دوستم داشته باشد )شما اعتقاد راسخ دارید با اینکه تنهاترین فرد دنیا هستید زیرا هیچوقت عشق ومحبتی به سراغتان نیامده است این صدای اعتراض همان بچه ایست که درونتان خفته است ومن خیلی خوب مشکل شمارا می فهمم بهر حال دلم می خواهد تا آنجا که امکان دارد به آنچه گفتم عمل کنید سعی کنید محبت دیگران را قبول کنید و شاکر باشید ممکن است بپرسید (کدام محبت کدام عشق )لحظه ای با من فکر کنید اگر روز آفتابی مطبوعی است می توانید محبت خورشید را قبول کنید وراه قبول محبت این است که برای فرار از آفتاب عینک دودی به چشم بزنید چند لحظه ای یک صندلی بردارید ودر برابر آفتاب بنشینید بکوشید فایده آفتاب را در وجود خود حس کنید ممکن است بگوئید (اگر روز باران گرفته ای بود چکار کنم )عیبی ندارد اگرباران به پنجره می زند یک صندلی بردارید ودقایقی چند جلوی بخاری خوب خودتان را گرم کنید شعله های درونی بخاری را تماشا کنید واجازه بدهید نیروی حرارتی بخاری وفایده ای که از گرم شدن می برید در اعماق وجودتان موثر واقع شود آرام بگیرید وحس کنید که حالا دارید گرم می شوید چیزی هست که شما را دوست دارد گرمتان می کند دقایق خوش ومطبوعی برایتان بوجود آورده است وقتی که موقع شب به رختخواب رفتید پتوی گرم را خوب بخود بپیچید یقین پیدا کنید که راحتید گرمید ومورد محبت واقع شده اید با خود بگوئید (دوستم دارند تحملم می کنند عزیزم می دارند ودر میان امواج گرمای مطبوعی که وجودم را در بر گرفته اند احساس امنیت وخوشی می کنم )اگر به این تمرین عمل کنید خیلی زود آن کودک ناکامی که در اعماق وجودتان هست کامیاب خواهد شد و از تنهائی بیرون خواهید آمد . ثانیا”- بد نیست آهسته با خود بگوئید (من خودم هستم )خودتان را گرامی بدارید قبول کنید که خیلی ارزنده هستید ورفته رفته دارید به مرواریدهای نایابی که در اعماق دریای وجودتان هست وخود از آن خبر نداشتید دست می یابید پیوسته با خود بگوئید من خودم هستم سعی کنید قوای حیاتی خود را که تا کنون از آن استفاده نمی کردید بکارببرید فراموش نکنید که انسان هر جور که فکر کند بهمان قسم زندگی می کند اگر بد فکر کنید بد برایش پیش می آید وهمین طور بر عکس .ثالثا”-افکار مثبت را در خیال مجسم کنید و اینست روانکاو بزرگ می گوید وقتی که بچه هنوز نوزادی بیش نیست و نمی تواند چشمش را بجایی بدوزد وخیره سازد وقتی که گرسنه می شود و یا محبت می خواهد پستان مادر را در خیال مجسم می کند وبدین ترتیب موجب می شود که پستان (ظاهر )شود ودر نتیجه از محبت وغذای مادرانه سیراب گردد این عادت بچه ها یکی از بزرکترین مواهبی است که بما ارزانی شده است خوشبختی و استقلال ما بدان بسته است واساس قدرت وپیشرفت ما را تشکیل می دهد چطور؟بدین معنی که اگر قادر باشید مثل کودک خوبی ورضایت وکامیابی را در خیال مجسم کنید دست آخر موجب می شود که این چیزها را برای خود بوجود آورید .چنانکه قبلا”گفتم هر طور فکر کنید همانطور برای شما پیش می آید بعبارت فلسفی وجود ما چیزی جز فکر ما نیست ما همان هستیم که فکر می کنیم اگر فکر توفیق یا خیال پیشرفت در سر بپروریم موفق وپیشرو می شویم وباالعکس .به انچه گفتم عمل کنید حوصله داشته باشید مخصوصا”وقتی که دلتان نمی خواهد به این تمرین ها عمل کنید آنوقت بدان عمل کنید چه بدین واسطه آن موجود ناکام رادر نهادتان خفته است بار دیگر به یک تولد مجدومیمونی هدایت کرده اید.پس از مدتی خواهید دید که خطرات چهار گانه بالا یکی بعد از دیگری مرتفع خواهند شد واحساس تنهائی شر خود را از سرتان وا خواهد کرد .
__________________